رسته‌ها
مجموعه بهترین اشعار ویکتور هوگو
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 60 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 60 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
97
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/09/30

کتاب‌های مرتبط

صلح و عشق peace and love
صلح و عشق peace and love
4 امتیاز
از 1 رای
احساس و اندیشه
احساس و اندیشه
4.2 امتیاز
از 46 رای
باد و آب و سنگ: گزینه اشعار
باد و آب و سنگ: گزینه اشعار
4.4 امتیاز
از 13 رای
The Iliad
The Iliad
5 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مجموعه بهترین اشعار ویکتور هوگو

تعداد دیدگاه‌ها:
6
مجموعه 27 قطعه بسیار زیبا از ویکتور هوگو.
alizanjani ممنون از حسن انتخاب شما ، لذت بردم.
شعر قورباغه ترجمه مرحوم مستعان:
" آفتاب به سر منزل غروب نزدیک می شد. قورباغه زشت و نزاری کنار لجن زار کوچکی نشسته، خیر و حیران مانده بود، فکر می کرد، سیر و سیاحت می کرد، آسمان آبی را چمن های زیبا را، گل های فرح بخش را درختان سبز و خرم را، پرندگان خوش آواز را، گل و گیاهی را که کنار لجن زار روئیده بود و آبی را که میان آن می درخشید و هر آن چه را که پیرامونش دیده می شد بی ترس، بی شرم و بی خشم تماشا می کرد. حیوان بدمنظر و ضعیفی بود، ولی مانند هر مخلوق، خود را صاحب جان و حیات می دانست و شکوه و جلال طبیعت در چشمانش منعکس می شد، ناگاه کشیشی نزدیک شد و چون قورباغه ی سیاه و زشت را دید پاشنه اش را بر سر او نهاد، سپس زن زیبایی با نوک چترش چشم او را ترکاند.
پس ناگاه چهار کودک دبستانی. که هر یک را چهره ای چون آسمان شفاف و چون ماه درخشان بود رسیدند، چون قورباغه زشت را دیدند شادی کنان به وی هجوم آور شدند و بشکنجه و آزارش پرداختند. قورباغه خود را با سر شکافته و چشم ترکیده به میان لجن زار کشاند. کودکان با چوب های نوک تیز چشم ترکیده اش را شکافتند و این حیوان ضعیف را که ناله یی از او شنیده نمی شد و یگانه جرمش زشتی و کراهت منظرش بود. به سختی مجروح کردند.
خون از هر عضوش جاری شد. کودکان دست از کارشان بر نداشتند و با ضربات چوب و سنگ یک پای قورباغه را هم قطع کردند. حیوان مجروح با نیمه جانی خود را به بدورترین نقطه لجن زار کشاند و در پناه مشتی گیاه، دور از دسترس کودکان قرار گرفت. اطفال هر یک سنگ بزرگی بر سر دست آورند تا کار قورباغه را بسازند و قورباغه هم زیر علف بحال ضعف افتاد و منتظر شکنجه آخرین ماند. در آن اثنا گاری بزرگی نزدیک شد، الاغ لاغر و ناتوانی که هر قدم که برمی داشت پنداشتی قدم آخرش است این گاری سنگین را می کشید و پیاپی ضربات چوب و زنجیر گاریچی پشتش را شیار می کرد. راه عبور این گاری از وسط لجن زار بود. چون الاغ با این محل رسید و پا در لجن زار نهاد اطفال از سنگ انداختن بر سر قورباغه خویشتن داری کردند و تماشای له شدن حیوان مظلوم و بی صدا را زیر چرخ های گاری فرحبخش تر انگاشتند ـ الاغ با گاری سنگین در لجن زار پیش رفت اتفاقاً کنار بته قورباغه مجروح را دید و ظاهراً دانست که هماندم زیر چرخ های گاری له خواهد شد. خود بی اندازه بیچاره و ناتوان بود ولی از مشاهده این حیوان زشت روی که ظلم و شقاوت بشری به چنین روز سیاهش انداخته بود متأثر شد و بر وی رحمت آورد. با آنکه پیاپی ضربات چوب و زنجیر بر گرده اش می رسید و صاحب گاری با فریاد گوش خراش خود براه رفتن فرمانش می داد، ایستاد و تکان نخورد، لحظه یی حیوان مجروح را بوئید ـ سپس به حرکتی سخت و فوق طاقتش گاری را به سمت دیگر گرداند و چرخ های آن را طوری قرار داد که هنگام عبور آسیبی بر حیوان مجروح وارد نیاید. آنگاه به زحمت از لجن زار خارج شد. بی آن که کمترین صدمه ای از چرخهای گاری بر قورباغه وارد آید.
بچه ها از حیرت برجای خشک شدند و یکی از آنان ندایی شنید که گفت : نیکوکار و رحیم باش.
در مقدمه کتاب آمده است:
هوگو معروفترین شخصیت ادبی در ایران است،
در نزد آشنایان ادب به اندازه سعدی وحافظ شهرت دارد.
این شهرت فقط خاص کشور ایران نیست،
برای اینکه هوگو یکی از سه شخصیت تاریخی فرانسه است که در سرتاسر جهان پیش ازهر شخصیت دیگر تاریخ این کشور سر شناس است
و از این حیث جز ژاندارک وناپلئون رقیبی ندارد.
در باره هوگو تذکر یک نکته خاص، ضروری است،
و آن وابستگی شدید این قهرمان بزرگ فکر و ادب فرانسه،
به آئین و فلسفه ی مذهبی ایران باستان است.
تقریباً همه ی کسانی که در زندگی او تحقیق کرده اند-
نوشته اند که هوگو باطناً پیرو آئین دوگانگی"اهورا مزدا و اهریمن"بوده است
کتاب "افسانه قرون" شاهکار ادبی وی براین اصل تکیه دارد. شجاع الدین شفا
گور به گل گفت
گور به گل سرخ گفت:ای گل عاشقان، باقطره های اشکی که هر شب از دیده ی سحرگاهان بر چهره تو می ریزد چه میکنی؟
گل گفت: ای گور تیره، من این اشک ها را در درون سایه، آرام آرام به صورت عطر و عسل در می آورم و تحویل مردم می دهم
گل گفت: تو بگو، با آنچه پیوسته در کام خود فرو می بری چه می کنی؟
گورگفت: ای گل،من نیز از هر روحی که به من می سپارند فرشته ایی می سازم و به آسمانش می فرستم-85
همه شمارا با شب یلدا تبریک میکویم شب یلدا کباب خوب از کتابناک همراه شما باد
:-)
دوست کتابناکی آپلود کننده HeadBook گرامی متشکرم 8-)
البته این کتاب شعر نیست و مترجم ما " شجاع الدین شفا" اشتباها" بجای قطعاتی از جمله های زیبای ویکتور هوگو از شعر یاد کرده اند!
بهر حال خیلی زیبا هستند.:x:x
مجموعه بهترین اشعار ویکتور هوگو
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک